برنت که کاملاً درونگرا است درست عکس این احساس را دارد.
من مردم را دوست دارم اما برایم مهم نیست به سرعت با آنها آشنا شوم و یک دوست یا آشنایی ساده برقرار شود.
زن من عاشق میهمانی است اما به نظر من این مهمانی ها اغلب آدم را کسل می کنند.
در این مهمانی ها باید کسانی را ببینم که اسمشان را در خاطر ندارم و بعد هم احتمالاً دیگر هرگز آنها را نخواهم دید.
این چه فایده ای دارد؟
درس و مطالعه :
ترجیح برونگرایی و درونگرایی را می توان به مشاهده کردن رفتار دیگران دید.
برای مثال به عادات درس خواندن و مطالعه کردن جیل که دانشجوی کالج است توجه کنید.
خود می گوید من همیشه دوست دارم به اتفاق دوستانم درس بخوانم .
ما در کلاس یک گروه درست کرده ایم که همیشه با هم درس می خوانیم.
اگر دوستانم حضور نداشته باشند برای درس خواندن به کتابخانه می روم.
من هرگز دوست ندارم تک و تنها در اتاقم بنشینم و درس بخوانم .
در کتابخانه همیشه کسی هست که می توانم در زمان استراحت با او حرف بزنم.
فکرمی کنم بتوانیم بگوییم که اغلب برون گراها برای درس خواندن به کتابخانه نمیروند،
اما از آن جهت به کتابخانه می روند که می خواهند با کسانی آشنا شوند و با هم حرف بزنند.
اگر نمی دانید یک برون گرا به چه فکر می کند حتما گوش نداده اید.
زیرا او ا خواهد گفت که به چه موضوعی فکر می کند.
اگر نمی دانید یک درونگرا به چه فکر میکنند،
سوال نکرده اید و یا به اندازه کافی دنبال جواب نبوده اید .
وقتی از یک برون گرا سوال می کنید آن ها معمولا شروع به حرف زدن می کنند.
زیرا برون گراها به راحتی میتوانند اندیشههای خود را با صدای بلند و در قالب کلام عرضه کنند.
در واقع برونگرا ها برای اینکه فکر کنند لازم است حرف بزنند اما درونگراها برای اینکه حرف بزنند ابتدا باید مکث کنند .
زیرا آنها در سکوت فکر کردن را ترجیح میدهند .
درونگراها نظرشان را درون خود پخته میکنند درست همانطور که کیک ابتدا در اجاق گاز پخته میشود و پس از آن برای خوردن وصرف شدن ارائه می گردد.
اما برونگراها در نهایتا بخشی از کیک داخل اجاق پخته می کنند.
بقیه کار پخت به دنیای بیرون از اجاق گاز بر می گردد اما به هر صورت برونگراها هم سرانجام کارشان را انجام می دهند.
شاون او هم یک برون گراست می گوید :
در دبستان وقتی آموزگار کلاس با من حرف می زد بسیار خوشحال میشدم .
از شدت هیجان دستهایم را تکان میدادم به طوری که مجبور می شدم با یک دست ، دست دیگرم را نگه دارم.
وقتی آموزگار سوالی میکرد من دستم را بالا می بردم و اگر جواب را در
ست نمی گفتم آموزگار می پرسید اگر جواب درست را درست نمی دانی چرا دستت را بلند می کنی؟
آن وقت علتش را نمیدانستم اما حالا می دانم نیاز به صحبت داشتم .
نمی خواستم به مسئله در ذهنم فکر کنم.
شاون برخلاف درونگراها باید ابتدا در ذهن خود جواب را پیدا کنند بعد به آموزگار جواب بدهند.
از آنجا که اغلب آموزگاران در مقطع دبستان درونگرا هستند به سرعت از یک کودک به سراغ کودک بعدی میروند .
در سمینارهای خود توانسته ایم آموزگارانی را تربیت کنیم که وقتی از یک دانش آموز درونگرا سوال می پرسند لحظاتی صبر کنند .
این آموزگاران به ما گفتهاند که با رعایت این نکته مشارکت دانش آموزان در برنامه های درسی کلاس ها ۳ برابر افزایش یافته است.