باید خودتان را بشناسید
توضیح اینکه رمز رسیدن به رضایت شغلی انجام دادن کاری است که از آن بیش از هر کاری لذت میبرید.
معدودی از آدمهای خوشبخت این را خیلی زود متوجه میشوند.
اما بقیه ما هستیم که از چه کاری لذت می بری دیگران فکر می کنند که ما چه کاری باید بکنیم.
خودمان دوست دارید چه کاری انجام بدهیم توصیه ما را می پرسید؟
به این توجه کنید که شما کی هستید بقیه مسائل خود به خود حل می شود.
چندی پیش یکی از دوستانم زنگ زد زنگ میزد تقریباً هر اتاق منزلش یک دستگاه تلفن وجود دارد.
اما اینبار قصد دیگری داشت الن بسیار عصبانی بود یکی از همکاران او که در نظر الن بسیار ملال آور بود ماموریت یافته ببیند.
بود یک سیستم کامپیوتری پیچیده را برای یک فروشگاه زنجیره ای تدارک ببیند.
الن که درست شش ماه بعد همین منظور استخدام شده بود بسیار عصبی نشان می داد.
مسلماً اشکالی بروز کرده بود اما این اشکال کدام بود؟
الن قبل از قبول این کار آن را دقیقا ارزیابی کرده بود.
او از توانمندی تحلیلی و از تجربه ای که این کار به آن نیاز داشت برخوردار بود.
او این کار را دوست داشت و به نظرش میرسید که جنبههای این کار بسیار چالش دار است.
اما قبلا چندین کاره ناخوشایند را تجربه کرده بود اما این یکی قرار بود با هم تفاوت داشته باشد.
با این حساب چرا فرصت طلایی او به فرصت نقره ای تبدیل شده بود.
چرا همکار ملالآورش بهتر از او ظاهر شده بود؟
ما فکر می کردیم که جواب را می دانید.
همکار الن آنطور که علم تعریف میکرد کاملا راضی بود که ساعتهای طولانی کار کند.
و به تدریج برنامه را به پایان برساند او در اداره شخص مورد توجه این بود.
اما از هوش و فراست فراوان بهره داشت و می شد روی او حساب کرد.
او در واقع برای انجام دادن این کار عالی بود و از انجام دادن این کار هم لذت می برد.
اما شخصیت متفاوتی بود دوست داشت در شرایط ضرب الاجل کار
بکند.
و از این که درباره نیازهای مشتریانش حرف بزند رضایت داشت.
او جزییات مسائل مربوط به کامپیوتر را با بقیه در میان میگذاشت.
الن از شرکت کردن در همایش های صنعتی که در آن کار می کرد لذت می برد و برایش هرگز مهم نبود.
که در تمام مدت روز را در جلسات بنشیند متاسفانه هیچ یک از این فعالیتها برای سمت جدیدی که به او داده بودند کاربرد زیادی نداشت.
برای ما کاملا روشن بود در حالیکه الن می توانست از عهده وظایفش به
خوبی برای این کار به خلوت تمرکز و توجه بیشتری نیاز داشت.
وقتی درباره مسایل صحبت کرد متوجه شد متوجه شد که در تمام برنامهریزی ماهرانه و دقیق یک نکته را فراموش کرده است.
شخصیت خودش را در نظر نگرفته بود.
وقتی این نکته را مطرح کردندالن وحشت زده شد نگران بود که مدت ۸ سال به کاری مخالف بابونه شخصیتش مشغول بودهاند.
تعجبی ندارد که او کار قبلی اش را آنقدر ها جالب ارزیابی نمیکرد.
اما او در واقع در حوزه نامناسب فعالیت نمیکرد بلکه در بخش مناسب آن حوزه کار میکرد.
بخش فروش شرکت منتقل شد و حالا از کاری که میکند به شدت لذت میبرد و در آن می درخشد.